قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود

قصر خیال

هیس....
سکوت کن
اینجا قلب ها سخن میگویند
وارد شدی به قصرخیال
اینجا قصر من و قصر تمام کسانیست که زمینی نیستند
گاهی از درون قصر برایت میگویم
از اهالیش
از دوستی ها و پیمان ها و
حرف هایش
گاه نیز از زمین برایت خبر میاورم
گاه از ستاره ها سخن میگویم
گاه از درختان!
اینجا همه چیز حرف دارد
اینجا قصریست به وسعت آسمان
برای همه ی کسانی که
میخواهند از زمین فاصله بگیرند
برای همه ی کسانی که
میخواهند قلبشان برای خدا باشد
اینجا قصر خیال
و من شاهزاده ی شب
به احترام قلب خودت
بپا خـــیز!

جسم و روح
به من نگاه کن
  درچشم هایم چه میبینی؟
 چشم هایم داد میزنند: بمان  بمان تا ازنو آغازکنیم  بیا ازاول باورکنیم
 بیا از اول لبخند بزنیم  بیا برگردیم و ازابتدای جاده حرکت کنیم  بیا اینبار بجای دویدن آرام آرام گام برداریم
 تجربه به ما آموخت که اینجا همه چیزمعکوس است که هرچقدر بدوی دورتر میشوی!!!! 
بیا به جای آنکه تمام فکرمان  به مقصد/انتهای جاده/ باشد به اطراف  جاده هم نگاهی بیاندازیم
 بیا درکنارهم قدم بزنیم و بنگریم که درحاشیه جاده  هم چیزی هست  باورکن...
  مناظراطراف  حرف های زیادی برای گفتن دارند!  بیا بجای اوقات تلخی  بخاطرنرسیدن
  بخاطردوربودن مقصد  با درختان اطراف جاده سخن بگوییم  بیا  گوش فرادهیم به صدای پرندگان ، به صدای آب..
.  آن ها راه را به ما خواهند آموخت  
  من قول می دهم  تا چشم برهم زنی در انتهای جاده ایم...


  زمینی نوشت: ما زیادی سخت گرفتیم...شاید کلید خود ماییم...
  • شاهزاده شب

یاران شاهزاده (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

.::AvA::.